تفاوتهای بنیادی عقاید امامیه با معتزله و اشاعره
شیعه امامیه در یک دسته از اصول معتزله در دسته دیگر از اشاعره فاصله گرفته، اما در میان این سه فرقه، اصول فرا وانی هست که همه در آنها وحدت نظر دارند و این بهترین وسیله است که همه مسلمانان تحت این اصول در خیمه واحدی به سرببرند و مفاد آیه شریفه را که میفرماید«انما المومنون اخوة» تجسم بخشند.
- قدمت مکتب اعتزال
مکتب اعتزال؛ یک مکتب کلامی است که در سال ۱۰۵ ه ق، به وسیله واصل بن عطا پیریزی شد. او از مکتب حسن بصری (متوفای ۱۱ ه) فاصله گرفت و گروهی را تربیت کرد. پیروان واصل، به خاطر مبارزه با مکتبهای الحادی وارداتی از خارج، روز به روز درخشندگی بیشتری پیدا کردند، ولی پس از اندی، ستاره اقبال آنان در زمان متوکل عباسی در سال های ۲۳۰ تا ۲۴۰ ه، به افول گرایید و کمتر شخصیت برجستهای در این مکتب پرورش یافت و آخرین شخصیت آنان که نام و نشان درخشانی دارد، شیخ محمود زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ ه) است که با نگارش تفسر کشاف، موجی در جهان تفسیر پدید آورد و بار دیگر نام معتزله بر سر زبانها افتاد، اما پس از او شخصیت برجستهای پدید نیامد.
پس از انقراض شخصیتهای این مکتب، در مذهب «زیدی» محفوظ ماند و زیدیهای یمن و غیره، اصول اعتزال را پذیرفتند، جز مسئله نصّ بر ولایت علی (ع) که بر خلاف معتزله، به آن معتقد بودند.
پس از زیدیها، اصول اعتزال را تا حدی «ماتریدی» های مشرق زمین، پذیرفتند؛ زیرا مکتب ماتریدی، از اهل حدیث، دورتر و به اهل تعقل نزدیکتر است، ولی در عین حال ماتریدی و اشعری، هر دو، پیرو مذهب اهل سنت و به یک معنا در مقابل اهل حدیث میباشند.
برخی از اصول معتزله خصوصاً مسئله امتناع رؤیةالله در آخرت، در مکتب اباضیه نیز محفوظ مانده است. اینک نقاط اختلاف امامیه را با معتزله به صورت فشرده بیان میکنیم و نقد و بررسی آنها را به فرصت دیگری واگذار میکنیم.
- اختلاف در معنی شفاعت
علمای اسلام، اتفاق نظر دارند که شفاعت، یکی از معارف اسلامی است و معنی شفاعت این است که در سایه پذیرفته شدن شفاعت شفیع، گنه کار؛ از مجازات رهایی مییابد و از این جهت، شفاعت فقط در مورد مرتکبان گناه کبیره است که در کتاب و سنت برای آنها مجازات معین شده است. در این مورد امامیه با اشاعره وحدتنظر دارند در حالی که معتزله معتقدند؛ شفاعت درباره اهل طاعت و پاکان است که در سایه آن ترفیع درجه پیدا کرده و به مقام خاصی میرسند.
- حکم مرتکب کبیره
فردی که از نظر اعتقاد، کاستی نداشته باشد، ولی تحت تأثیر هوا و هوس قرار گرفته مرتکب گناه کبیره گردد،از نظر امامیه واشاعره مؤمن است، ولی مؤمن فاسق که از اطاعت خدا بیرون رفته است. از نظر خوارج، این فرد، کافر و از نظر معتزله، این فرد نه مؤمن است و نه کافر، بلکه در حد وسط و میان این دو قرار دارد که در اصطلاح به آن «منزلة بین المنزلتین» میگویند.
امامیه و اشاعره، هر دو معتقدند که بهشت و دوزخ هماکنون آفریده شدهاند و خدا از جایگاه آنها آگاه است، اما معتزله میگویند: هنوز آفریده نشدهاند.
- امر به معروف و نهی از منکر
بسیاری از امامیه و همه اشاعره میگویند امر به معروف و نهی از منکر وجوب شرعی دارند و نه عقلی و اگر دلیل از شرع بر این اصل وارد نمیشد، هرگز الزامی برای آن وجود نداشت،در حالی که برخی از امامیه وقاطبه معتزله میگویند وجوب آن عقلی است و خرد؛ ما را به آن دو دعوت میکند.
- احباط
امامیه و اشاعره، معتقدند عمل هر انسانی، حساب خاص خود را دارد و هرگز عمل زشت، سبب نابودی عمل نیک نمیگردد، و به اصطلاح، اطاعت؛ ارتباط، به گناه و گناه پیوندی با اطاعت ندارد، مگر شرک و کفر که مایه نابودی اعمال نیک پیشین انسان میگردد، در حالی که معتزله، دایره احباط را گسترده دانسته و میگویند اگر کسی یک عمر، خدا را بپرستد و اطاعت کند، و بعد دروغی بگوید، به سان کسی است که اصلا خدا را نپرستیده است.
- شرع و عقل
در حالی که امامیه، عقل را یکی از مصادر استنباط احکام فرعیه میدانند و در معارف، برای آن جایگاه خاصی قائلند، اما هرگز درباره آن غلو نمیکنند، برخلاف معتزله که بسیاری از ظواهر کتاب و سنت را که با اصول اعتزال سازگار نیست، تاویل میکنند مانند مسئله شفاعت که به ترفیع درجه تاویل مینمایند.
- پذیرش توبه
امامیه و اشاعره، بر آنند که پذیرش توبه، تفضّلی از جانب خدا است و اگر لطف الهی نبود، هرگز رابطه تنگاتنگ میان توبه و بخشودگی گناه و عقاب وجود نداشت، در حالی که معتزله معتقدند بخشودگی گناه، لازمه عقلی توبه و بازگشت از گناه است.
- پیامبران و فرشتگان
امامیه معتقدند که پیامبران برتر از فرشتگانند، در حالی که اعتقاد معتزله بر خلاف این است.
- جبر و تفویض
امامیه میگویند: انسان در زندگی خود مجبور و بیاختیار نیست، و هر کاری را با اختیار ناشی از اراده خویش انجام میدهد و در عین حال وانهاده هم نیست که فعل او هیچ نوع ارتباطی با خداوند نداشته باشد و به تعبیر معروف: «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» در حالی که معتزله، انسان را وانهاده میدانند و معتقدند که کار انسان، ارتباطی با خدا ندارد و به اصطلاح، او در کار خود مستقل است.
- نیاز انسان به وحی در آغاز تکلیف
امامیه معتقدند که انسانها در آغاز تکلیف، نیاز به هادیان الهی و رسولان خدا دارند که بدون هدایت آنان، پی به راه راست نمیبرند، در حالی که معتزله میگوید: خرد انسان، او را از دلیل سمعی و الهی بینیاز میسازد.
اینها یک رشته اصولی است که امامیه در آنها، از معتزله فاصله گرفته و بسیاری از اشاعره با آنان به موافقت برخاستهاند.
البته بسیاری از این اصول، کلامی هستند که هرگز اعتراف به آنها به صورت تفصیل، لازم و واجب نیست و لذا نباید این اصول، مایه تفرقه بنیادی در میان مسلمانان گردد.
تا اینجا با مسایل اختلافی امامیه با معتزله آشنا شدیم، هماکنون به مواضع اختلافی امامیه با اشاعره اشاره میکنیم:
مقایسه امامیه با اشاعره
پایهگذار مکتب اشعری ابوالحسن اشعری(۲۶۰- ۳۲۴ه) است. او متجاوز از چهل سال پیرو معتزله بود، و دست پرورده یکی از سران اعتزال به نام ابوعلیجبایی (م۳۰۳ه) به شمار میآمد، ولی در سال ۳۰۵ه، در بصره بر بالای منبر قرار گرفت و از این که از مکتب معتزله پیروی میکرد، توبه کرد و پیروی خود را از مکتب احمدبنحنبل اعلام نمود، ولی در حالی که خود را پیرو مکتب اهل حدیث معرفی میکرد، در عقاید آنان تعدیلی به وجود آورد که هرگز آنان به این تعدیل راضی نبودند، و در حقیقت مکتب اشعری، مکتبی است میانهرو بین معتزله و اهلحدیث و در عین حال در اصولی با امامیه کاملا رو در رو است اینک تفاوتهای عقاید امامیه با اشاعره:
- صفات ذاتی خدا عین ذات اوست
صفات ذاتی خدا چون علم و قدرت و حیات، از نظر امامیه عین ذات است، نه زائد بر ذات، یعنی ذات از نظر کمال در درجهای است که سراسر، علم و قدرت و حیات است، در حالی که اشاعره صفات ذاتی خدا را زائد بر ذات و مانند ذات، قدیم میدانند و از این جهت، علاوه بر ذات خدا که قدیم است، به هفت قدیم دیگر نیز معتقد شدهاند (القدماء الثمانیة)
- صفات خبریه
مقصود از صفات خبریه، صفاتی است که قرآن از آنها گزارش داده و اگر وحی الهی در میان نبود، بشر به آنها راه نمیبرد، مانند وجه و ید و استواء.
امامیه معتقدند که باید ظهور ناپایدار را از ظهور پایدار جدا کرد و به اصطلاح ظهور فردی و حرفی را فدای ظهور جملی کرد، مثلا هر گاه خدا میگوید: «یدالله فوق ایدیهم»؛ دست خدا بالای دست آنهاست، ظهور ید و فوق حاکی از آن است که خدا دستی دارد که بالای سر آنهاست، اما تدبر در ظهور مجموع، این مساله را میرساند که این جمله، کنایه از غالب بودن خدا بر قدرت آنهاست این که میگوییم صفات خبری را باید تاویل کرد هرگز تاویل به معنای حمل ظاهر بر خلاف ظاهر نیست، زیرا تاویل به این معنا، یک اصطلاح اصولی است که که ارتباطی به اصطلاح قرآن ندارد، بلکه مقصود این است که معنی و ظهور ابتدایی آیه را به ظهور نهایی و پایان آن میرسانند. اگر کسی میگوید فلانی در آن کار دست داشت، ظهور ابتدایی آیه را به ظهور نهایی و پایانی آن میرسانند اگر کسی میگوید فلانی در آن کار دست داشت، ظهور ابتدایی دارد که بر همگان آشکار است، اما مسلماً مقصود، ظهور نهایی است و آن مداخله او در آن کار است.
- انسان پدید آوردنده فعل خود است
در مکتب امامیه، فاعل حقیقی و واقعی افعال انسان، خود اوست و انسان؛ واقعا «ضارب» و «آکل» و یا «زننده» و «خورنده» است و اوست که روزه میگیرد و نماز میخواند، هر چند همه اینها با قدرت الهی انجام میگیرد که به بشر ارزانی داشته است، در حالی که از نظر اشاعره، فاعل واقعی افعال انسان، خود خداست و انسان مظهر و مکان تجلی افعال الهی است و به عبارت دیگر هر گاه بشر اراده کند بی آنکه اراده او در فعل وی موثر باشد، از عالم والا، قدرت الهی سبقت میگیرد و فعل را میآفریند.
از آنجا که این نظریه، جدا از جبر نیست، ابوالحسن اشعری، برای دوری از آن، کلمهای را افزوده است که پیچیدگی مساله را دو برابر کرده است و آن این که میگوید: خدا خالق و آفریننده افعال انسان است «کاسب» است در حالی که معنی «کسب» در افعال بشر روشن نیست، کسبی که مقابل خلقت و آفرینندگی قرار گیرد و لذا کسب اشعری را یکی از سه معمای ناگشوده جهان شمردهاند که بشر تا کنون به حلّ آن موفق نشده است.
- قدرت گاهی جلوتر و گاهی همراه فعل است
استطاعت و توان انسان بر انجام کار، گاهی همراه با فعل و گاهی جلوتر از آن است اگر مقصود از قدرت و توانی علت تامه باشد، مسلماً با انجام فعل همراه است و اگر مقصودف علت ناقصه باشد، و آن کشش انسان به فعل و علاقه او به انجام آن است، چنین چیزی مقدم بر انجام کار است در حالی که اشاعره مطلقا به همراهی قدرت با فعل قائل هستند.
- خدا برتر از رویت است
امامیه معتقد است که ذات اقدس الهی بالاتر و برتر از آن است که در افق رویت انسان چه در دنیا و چه در آخرت قرار گیرد، و این مساله را با براهین مختلف، روشن و ثابت کردهاند، در حالی که اشاعره، معتقد به رویت ذات خدا در آخرت هستند و در این مورد به حدیثی که در صحیح بخاری آمده است، تمسک میجویند.
-کلام خدا فعل اوست
شکی نیست که یکی از صفات خدا تکلم است ولی مقصود از تکلم نزد امامیه، همان آفریدگاری اوست، زیرا هر موجودی، به لسان تکوین از قدرت و کمال و جمال آفریننده حکایت میکند، و این جمله از امیرالمومنین(ع) معروف است که «و انما کلامُه فعلٌ منه انشأه و مثله» (نهجالبلاغه خطبه ۱۸۶) در حالی که اشاعره «تکلم» را از صفات ذات خدا میدانند و آن را با کلام نفسی توجیه میکنند.
- حسن و قبح، عقلی است
حسن و قبح عقلی از اصول مسلم اعتقادی امامیه است و آن این است که انسان با نظری به یک فعل، زیبایی و زشتی آن را درک میکند، خواه کننده آن انسان باشد یا مافوق انسان و به دیگر سخن هر گاه انسان به فعلی مانند عدالت در جامعه و یا ستم بر مظلومان بنگرد، بدون در نظر گرفتن فاعل آن، به نیکی اول و زشتی دوم، داوری میکند و این نوع داوری به مرور زمان عوض نمیشود خرد میگوید: پاسخ نیکی به نیکی زیباست، و پاسخ نیکی به بدی نازیباست عمل به پیمان، نشانه جوانمردی و پیمانشکنی نشانه نامردی است خرد در داوری خود تنها فعل را در نظر میگیرد، نه فاعل را و نه مسایل دیگر را، در حالی که اشاعره، چنین اصلی را منکر شده و حسن و قبح را شرعی میدانند و پیامدهای بد آن را آگاه یا نا آگاهانه میپذیرند.
یادآوری میشویم، انکار این اصل سبب میشود که هیچ اصلی از معارف الهی بعد از وجود صانع، قابل اثبات نباشد.
امامیه در این اصول هفتگانه با اشاعه مخالفند و در برخی از آنها معتزله با آنان موافقند.
بررسی این اصول و جداسازی موارد اتفاق از موارد ا ختلاف نشان میدهد که شیعه در معارف و عقاید خود، دارای مکتب اصیل و مستقلی است و هرگز در این موارد ریزهخوار دو مکتب یاد شده نبوده است.
اگر کتابهای کلامی از زمان فضلبن شاذان(متوفای ۲۶۰ه) تا زمان شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰ه) مورد بررسی قرار گیرند، روشن میشود که متکلمان امامیه در تاسیس اصول، از کتاب و سنت و روایات ائمه(ع) کمک گرفته و چیزی از دیگران اقتباس نکردهاند شما میتوانید با بررسی کتابهای یاد شده در زیر به این اصل اذعان پیدا کنید.
کتابهایی که بعد از شیخ طوسی یا همزمان با او نگارش یافته است، شامل:
۱- تقریب المعارف، نگارش ابو اصلاح حلبی( ۳۷۴-۴۴۷ه).
۲- المنقذ من التقلید، نگارش سدید الدین حمصی (متوفای ۶۰۰ه).
۳- تقریب المعارف، نگارش ابن مثیم بحرانی (متوفای ۵۸۹ ه).
۴- کتابهای متعدد علامه حلی درباره مسایل عقیدتی که مملو از استدلال با آیات و روایات و براهین عقلی است و هکذا تا به امروز.
دو کتاب کلامی سید مرتضی، مالامال از دلایل عقلی بر معارف است و این دو کتاب عبارتند از:
۱- الشافی فیالامامة که نقد برکتاب مغنی عبدالجبار است.
۲- الذخیرة که اخیرا منتشر شده است.
شیعه امامیه به معارف و کلام، اهمیت به سزایی داده و فزون از حد به زبانهای مختلف در این موضوع، کتاب نوشته که شمارش آنها از عهده این قلم بیرون است.
خوشبختانه، در موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق(ع) که اکثر کتابها کلامی که به قلم دانشمندان امامی به نگارش درآمده است، فهرستبندی و در پنج جلد به نام «موسوعة الکتب الکلامیة» منتشر شده است.
شیعه امامیه در یک دسته از اصول معتزله در دسته دیگر از اشاعره فاصله گرفته، اما در میان این سه فرقه، اصول فرا وانی هست که همه در آنها وحدت نظر دارند و این بهترین وسیله است که همه مسلمانان تحت این اصول در خیمه واحدی به سرببرند و مفاد آیه شریفه را که میفرماید«انما المومنون اخوة» تجسم بخشند
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.